
هفته پر اضطرابیه، دو تا امتحان دارم و یک کشیک همراه مورنینگ ریپورت تو بیمارستان شیخ و کلی درس نخونده از بخش اطفال و چنتا درمانگاه عصر جبرانی … تازه دو روزی که سر کار میرم رو فاکتور گرفتم عجالتا .
این عکس برای ساعت ۹ دیشبه که رفتم بیرون کمی قدم بزنم و خرید کنم و موزیک گوش کنم بلکه استرسم کمترشه .
امروز ظهر ساعت ۱۳ امتحان نسخه نویسی برگزار شد و فاصله چندانی با یک افتضاح نداشت 🙂
اصلا امتحان خوبی نبود. خیلی سوالات دور از ذهن طرح شده بود و سر جلسه حسابی غافلگیر شدم . اینقدر غافلگیر که دیگه وسط کار ناامید شدم و تقریبا ده دقیقه آخر رو چرت میزدم 🙂
نتیجه هرچی شد ، شد مهم نیست برام .
یه خستگی روحی تو تنم نشسته که قابل وصف نیست .
دوست دارم سریع تر تموم بشه این اطفال لعنتی .
فعلا اپروچم اینه تا جایی که توان دارم به تلاش کردن ادامه بدم.
هر بار که با خودم فکر میکنم نهایت توانایی من اینقدره چند مدت بعدش بهم اثبات میشه نه ، من خیلی جان سخت تر از این حرفام 🙂