دیگه وقتشه!

ساعت ۰۰:۳۰ پنجم اردیبهشت ۱۴۰۲

سلام سلام !

خیلی وقت بود اینجا ننوشتم و یه عالمه حرف دارم !

اول اینکه بالاخره بعد مدت ها قرون قرون پول جمع کردن و بلا نسبت مثل شتر کار کردن تونستم با هزار دنگ و فنگ تبلت مورد علاقه‌مو قسطی بخرم !

خیلی خوشحالم! خیلی خیلی خیلی خیلی !

Galaxy Tab S8 Plus

وای که نگو از قلم‌ سکسیش ! حالا می‌تونم توش کلی بنویسم و بخونم 🙂

اینقدر ذوق دارم که دوست دارم تا آخر پست در موردش بنویسم و قربون صدقه‌اش بشم :))

می‌دونید خرید کالای دیجیتال یک طرف و هزینه های جانبی مثل گلس و گارد و کیبورد و کیف و …‌‌ یک طرف , فعلا به زور تونستم خودشو بخرم و از همین خوشحالم 🙂

از این روز ها بخوابم بگم که بعد حذف بخش ENT یه روز رفتیم آموزش و بخش و درس هایی که قبلاً حذف کرده بودم رو برداشتم که تو این مدت باقی مونده پاس کنیم و بریم برای آزمون پره انترنی .

یکی دو روز بعدشم خیلی یهویی یک‌شب تصمیم گرفتیم بزنیم به دل جاده و بعد ۱۳ ساعت رانندگی مداوم رسیدیم رودسر.

از رودسر دوست داشتنی بگم؟ از اینکه قلبم چقدر براش می‌تپه؟

واقعا از ته قلبم دوست ندارم برگردم مشهد 🙁

به من یه زمین و چهار تا مرغ و خروس و نهال و چندتا کتاب شعر بدید همین از زندگی برام کافیه :))

اینم بگم که دو روز پیش که با خاله اینا رفته بودیم رشت خزید فهمیدم من واقعا آدم شاپینگ و این داستان ها نیستم :)) بیشتر از نیم ساعت حوصله خرید ندارم و اعصابم واقعا تخمی‌می‌شه! واقعا تو ذهن دخترا چی می‌گذره که ساعت ها مشغول نگاه کردن و نخریدن می‌شن و ازین کار لذت می‌برن؟ :))

نکته بد ماجرا اینجاست که فردا باید یه توک پا برای پیگیری پرونده کلاهبرداری که پارسال بابت خرید گوشی ازم شده بود و سی میلیون پول ناقابل رو بالا کشیده بودند، بریم کرج و احتمالا بعدش هم بریم تهران گردی 🙂

ضمنا فکر کنم تا یکی دو ماه دیگه از شر این سیم های تخمی ارتودنسی خلاص بشم و مثل سابق بتونم با اعتماد به نفس صحبت کنم جلوی جمع:)

می‌دونید الان چیم کمه؟

یه حرکتی به این شکم خیکی ۹۸ کیلوییم بدم و شروع کنم جدی ورزش و رژیم گرفتن !

از خودم بدم میاد وقتی عکس های یکی دو سال پیشم رو نگا می‌کنم که چقدر خوشتیپ و داف بودم و الان شدم یه بشکه متحرک :))) چی‌کرد با من استرس و پر خوری عصبی ؟!

تصمیم گرفتم با درس خوندن آشتی کنم و خیلی مرتب مطالعه رو‌ در پیش بگیرم . من آدمی هستم که وقتی وارد محیط جدیدی می‌شه خیلی دیر تر نسبت به بقیه سازگار می‌شه و این انطباق با زندگی دانشجویی و شهر و فرهنگ جدید برای من ۵ سال طول کشید اما الان وقتیه که می‌تونم خود واقعیم باشم و قابلیت هامو نشون بدم ؛)

کلی انگیزه و امید و فکر های بزرگ دارم برای آینده و در حال حاضر از درون آرامش دارم و ازین بابت خیلی خوشحالم ، خداروشکر ❤️

پایان

پ.ن: عکس برای محیط جذاب رستوران ماهیگ رشته که پیتزا هاش اصلا خوب نبود :))

Written by

دیدگاهتان را بنویسید