
ساعت ۱۱:۴۹ دوشنبه دوازدهم شهریور ماه ۱۴۰۳
این روز ها حالم نسبت به دو سه هفته گذشته خیلی بهتره . پذیرش مسائلی که دستت نیست در ابتدا دردناک اما در ادامه تسلی بخشه. الان دیگه گذران بخش زنان برای هر دومون آسون تر شده چون پذیرفتیم این شرایط و تغییرش خارج از محدوده اراده ماست ، مثل خیلی دیگه از مسائلی که تو این مملکت وجود داره …
هفته گذشته بالاخره مهدیه گواهینامه شو گرفت و خیلی خیلی خوشحال شدم براش .
یک رخ دادی نیاز داشت تا یادش بیاره هیچی از بقیه کم نداره و چقدر دختر قوی و با ارادهای هست.
با مهدیه یه قرار جالبی گذاشتیم که هرکس برای نفر دیگه در حد پونصد ششصد هزار تومان کادو بخره و فردا شب باهم یه رستوران لوکس دیت بریم و به هم کادو بدیم و شام بخوریم 🙂 خیلی منتظر فردا شب هستم ❤️
شاید منم قبلش برم یه دست لباس نو بخرم و بعد پنج شش ماه موهامو کوتاه کنم 🙂
فردا صبح هم بالاخره امتحان بخش قلب رو که خرداد ماه گذروندیم و امتحانشو ندادیم قراره بدیم .
شدیدا احساس پایین بودن مود داشتم این چند مدت که الان بهترم اما واضحا نیاز به ssri دارم ، مخصوصا اینکه پاییز هم نزدیکه و ترس از افسردگی فصلی داره اذیتم میکنه .
خیلی دوست دارم با یه تراپیست درست درمون روی مسئله کمال گرایی و اضطرابم کار کنم .
منتظر فرصت مناسب هستم .
راستی فردا بسته پستیم هم میاد ! یه کیسه بوکس و ساک ورزشی سفارش دادم ! خیلی مشتاقم برای رسیدنش.
چقدر فردا روز باحالیه 🙂
امید دارم هر روز نسبت به گذشته آدم های بهتری بشیم ، همین کافیه برام …
پایان