بیست و سه دقیقه و پنجاه و هشت ثانیه

ساعت ۱۵:۵۶ دوشنبه پنجم تیر ماه ۱۴۰۲

تایمر مقدار زمان باقی مونده آزمون رو این عدد رو نشون می‌داد:

«بیست و سه دقیقه و پنجاه و هشت ثانیه»

دقیقا در همین لحظه بود که فهمیدم یه فاجعه غیر قابل اجتناب در حال رخ دادنه!

دیروز برای من یه چیزی فراتر از فاجعه و روز بد بود

اول اینکه به خاطر دیر رسیدن پیک رستوران و دیر راه افتادن به سمت دانشکده منم کلی دیر رسیدم به جلسه آزمون و بعد که وارد شدم دیدم اصلا اسمم به علت عدم پرداخت شهریه از لیست امتحان حذف شده و کلی استرس بهم وارد شد و بعد کلی خواهش و منت اسممو وارد کردن !

اما فاجعه اصلی هنوز رخ نداده بود !

بدترین و سخت ترین امتحانی بود که تو عمرم داده بودم .

اینقدر سوالات بد و عجیب غریب بودن که شک کردم اصلا درست اومدم امروز ؟

خیلی تلاش کرده بودم براش ، نه اینکه بگم در حد ایده آل ولی در حد خوب خودم .

حتی چیزی فاجعه تر از امتحان اطفال .

بعد که برگشتم خونه نزدیک ترین فرد زندگیم برگشته بهم می‌گه « تو که یه لوزری» :))))

صبر کنید هنوز داستان ادامه داره 🙂

به خاطر امتحان دو روز مرخصی گرفته بودم از گروه عفونی و امروز اینقدر روحی روانی حالم خراب بود که امروز نتونستم برم بخش و غیبت کردم .

و الان بهم پیام دادن که استاد گفته برو بخشتو حذف کن 🙂

اینقدر ناراحتم که از فرط ناراحتی واقعا به تخممه هرچی بشه .

اینطور مواقع از دوباره پا شدن و ادامه دادن واقعا سخته.

خیلی فکر ها میاد تو سر آدم .

از حذف بخش بگیر تا مرخصی ترمی و حتی انصراف.

احساس می‌کنی یه عده احمق از خود راضی وجودیت تو رو به سخره گرفتن و از له کردن عزت نفست لذت می‌برن.

چیزی که می‌دونم اینه که چند مدتی هست از لحاظ تحصیلی تو یه منجلابی گیر افتادم که هرچی بیشتر دست و پا می‌زنم ازش بیام بیرون بیشتر دارم درش فرو می‌رم .

انگاری که کائنات و زمین و زمان دست به دست هم دادن که نشه اون چیزی که باید .

ناراحتم و ناراحتم و ناراحتم …

پایان

Written by

۱ نظر / نظر خود را در زیر وارد کنید

  1. زندگی پر از فراز و نشیب هست با توکل بر خدا استقامت کن هر روژ موفق تر از روز قبل خواهی شد
    خدا را از یاد نبرید

دیدگاهتان را بنویسید