پلن زد

ساعت ۰۰:۲۳ سه شنبه بیست و یکم شهریور ماه ۱۴۰۲

شنیدید می‌گن نمی‌فهمی چقدر قوی هستی تا وقتی مجبور نباشی قوی باشی ؟

این چیزی بود که این دو روز تجربه کردم .

پلن Z یعنی چی ؟ یعنی آخرین پلن !

هرطور بود خودم رو جمع و جور کردم که مرتب و منظم بیمارستان برم ، کارامو انجام بدم ، وقت ویزیت دکترمو برم و فکر نکنم و فقط برم جلو !

پلن زد ، یعنی حتی در کمترین و بدترین کیفیت و کمیت فقط ادامه بده و برو جلو و امیدت به خدا باشه.

مثلا برای اینکه ibsام عود نکنه باید صبح ها معده مو تا خر خره با یه غذای سبک مثل ماکارونی یا عدسی پر کنم تا روده هام مشغول هضم و جذب غذا بشن و دست از سر من بردارن.

اما نکنه این بود که امروز صبح غذای حجیمی نداشتیم که بخورم ، با خودم گفتم باز با اضطراب و ترس عود بیماری برم بخش و تمام وقت کلاس رو استرس بکشم؟ نه پس چیکار کنم ؟ ۶/۳۰ صبح پاشدم رفتم صبحونه سرای دنج تو قرنی و ارزون ترین غذا که املت ساده و یک چای نبات باشه رو به قیمت ۴۴ هزار تومان سفارش دادم و یک دل سیر خوردم و بعدش راهی بیمارستان شدم .تقریبا تا ظهر منو نگه داشت هرچند آخرای کلاس داشتم اذیت می‌شدم که خداروشکر کلاس تموم شد .

بگذریم ، فعلا ترجیح می‌دم با همین فرمون برم جلو زیاد به نتیجه و عواقب کار ها و نگرانی هام فکر نکنم ، واقعا آدم بی عقل زندگی راحت تره

پایان

Written by

دیدگاهتان را بنویسید