نور

ساعت ۱۶:۵۰ دقیقه یکشنبه بیست و هشتم مرداد ۱۴۰۳

باز هم کشیک زنان

احساس می‌کنم در مورد برخی چیزا مثل همین کشیک ها و تهدید اساتید وسواسی شدم

زیادی بهش فکر می‌کنم و زیادی به سختی که می‌خواد بهم وارد کنه بها می‌دم .

می‌ذارم بهم صدمه بزنه، می‌ذارم آزارم بده ، می‌ذارم با روح و روانم بازی کنه .

امروز اصلا دوست نداشتم بیام بیمارستان ، اصلا اصلا .

الانم بیماریم عود کرده و از صبح شکم درد و اسهال هستم.

امشب سعیم بر این خواهد بود که این کشیک مزخرف رو شیرین کنم

یکم یاد بگیرم ازش

توش خوشحالی پیدا کنم برای خودم

انگیزه بسازم برای خودم .

امروز دو تا ماشین برای ثبت نام قرعه‌کشی ایران خودرو نوشتیم امیدوارم اسممون در بیاد .

این بحث های خونه ماشین تا حدی خاتمه پیدا کرده و فقط باید صبر کرد تا دید چی می‌شه.

یکم دلم آروم گرفته، خیلی استرس کشیدم این چند ماه سر تصمیم گیری های اقتصادی.

در مورد امتحان قلبی که عقب انداختیم و امروز باید می‌دادیمش و کشیک بودیم هم که دلم خونه

واقعا نمی‌دونم چرا طلسم شده امیدوارم تو چند روز آینده یه راه حلی براش پیدا کنیم …

همینقدر افکارم آشفته ست که هر دو خط داره موضوع عوض میشه 🙂

در مورد اینکه چه زمانی و چه بخش هایی رو برگردیم مشهد هم باید جدی فکر کنم .

خب خیلی حرف زدم کمی آروم شدم

بهتره برم یه چایی نباتی چیزی پیدا کنم بخورم این سندرم روده تحریک پذیرم خیر سرش آروم بگیره

دوست دارم به خودم خسته نباشید بگم چون فقط خودم می‌دونم این چند ماه چقدر بهم سخت گذشته ، خسته نباشی حمید .

پایان

Written by

دیدگاهتان را بنویسید