
ساعت 00:20 ، بیستم بهمن ماه ۱۴۰۱
این روز های حوالی امتحان چالش همیشگی من کنترل اضطراب و کمال گرایی مفرطه .
اضطراب و اضطراب و اضطراب …
مدام به این فکر میکنم که اگر اینطوری بخونم تموم میشه تو این دو هفته؟ اگر برنامه رو فلان جور بچینم چی؟
اگر اول گوارش بخونم بهتره یا آب و الکترولیت؟
عفونی با این حجم وحشتناک رو چی کار کنم ؟ یعنی میرسم؟
اینا فکر های پراکندهای هستن که مدام به ذهنم میان و نظم فکری مو بهم میریزن.
یهو به خودم میام میبینم یه مدت زیادی گذشته وهیچ کاری نکردم یا حتی کمی درس میخونم و سریع پا میشم و باز این افکار لعنتی و اضطراب مسخره میاد سراغم .
خسته شده ام از این وضع .
میخوام یک بارم که شده با این ضعف رو بپذیرم و بهش بپردازم .
این اضطراب لعنتی باعث شده اختلال عملکرد واضحی داشته باشم و این مدت حسابی لنگ بزنم .
سعی میکنم تو همین مدت پادکست یا کتابی رو در مورد کنترل اضطراب و وسواس فکری شروع کنم …
اگر راهکار بدرد بخوری پیدا کردم یا حتی شکست خوردم و اوضاع بدتر شد اینجا ازش مینویسم
این چالش ۱۰ روزه منه.
+ پی نوشت خارج از گود : راستی عزیزک دل نازک من، دیدن ناراحتی تو برای من از هرچیزی سخت تره، مبادا ناراحت ببینمت… دوستت دارم از صمیم قلب❤️
پایان