
ساعت ۱۲:۱۸ بیستم آذر ماه
سه روز پیش تولدم بود همگی سنگ تموم گذاشتن برام .
وارد بیست و هفت سالگی شدم
در حال حاضر سینوزیتم شدید عود کرده ، امروز کشیکم ،مضطربم ، هفته دیگه هم آزمون پایان بخش داخلی داریم ولی همه اینا باعث نمیشه یادم بره چه چیزایی دارم
خداروشکر میکنم به خاطر وجود مهدیه تو زندگیم، آخ که چقدر حس خوبی بهم دست میده حتی وقتی بهت فکر میکنم ❤️
به خاطر حضور مامان بابا و مجید و علی رضا در کنارم که وجودشون برام قوت قلبه❤️
به خاطر حضور مامان بابای مهدیه و امیرمحمد که خدا بهم یه خانواده خوب دیگه هم داده و چقدر خوش شانسم من که میتونم تو زندگیم داشته باشمشون❤️
به خاطر دوستای خوبی که دارم و حواسشون بهم تو روزای سخت هست .
به خاطر اینکه تا الان برای چیزایی که میخواستم تلاش کردم و تا حد زیادی بهشون رسیدم
و قطعا در ادامه مسیر زندگی به بیشتر از این هم میرسم .
الان که اینارو مینویسم حال جسمانی و روحیم جالب نیست ولی از ته دل میگم خدایا شکرت بابت هرچیزی که بهم دادی و ندادی ، بابت اینکه هنوز کلی فرصت و قصه ننوشته هست که باید کشفشون کنم و این بزرگترین نعمته .
خدایا هزاران بار شکرت و شکرت …
مطمئنم این هفته پایانی داخلی هم به خوبی تموم میشه و با دل خوش برمیگردیم مشهد ❤️