چند صفحه اخر فصل

ساعت ۱۹:۳۹ جمعه بیست و سوم آذر ماه ۱۴۰۳

اخرین جمعه داخلی ! آخرین جمعه‌ای که کشیک داخلی هستم

خوشحالم که داره تموم می‌شه ، خیلی خوشحالم.

امروز تو تایم آف کشیک یه سر زدم به مدرسه دوران دبیرستانم ، دلم برای بعضی معلم هام ، دوستام و اون حال و هوا تنگ شد . می‌دونی بعضی وقتا دلت برای یچی خیلی تنگ می‌شه اما هیچ جوره دوست نداری از دوباره تجربه‌اش کنی . این دقیقا حس من نسبت به دوران دبیرستانه .‌هر چقدرم دلم تنگ بشه دوست ندارم یرگردم به اون دوران …

اما الان تو عمق صفحه های آخر این فصل زندگیم هستم. به آینده امید دارم .

یاد گرفتم هرچقدر تلاش کنم همونقدر مزدشو می‌گیرم .

یاد گرفتم غیر خانواده ادما اصلا براشون مهم نیست تو چه درد و رنجی رو تحمل می‌کنی نتیجه ازت می‌خوان .

الان که اینارو می‌نویسم یکم مضطربم ، دارم سعی می‌کنم با نوشتن خودمو خالی کنم و پرش فکری مو کم کنم .

برای خودم آرزوی موفقیت دارم 🙂

برو جلو پسر تو لایق بهترین هایی!

Written by

دیدگاهتان را بنویسید