
ساعت ۰۰:۹ دوشنبه بیست و ششم تیر ماه ۱۴۰۲
سه شنبه صبح آزمون پایان بخش عفونیه و خیلی خوشحالم که سریعتر ازین بخش و این گروه استاژری خلاص میشم .
این روز ها هر روز باید جایی برم که دوستش ندارم .
با ادم هایی سر و کله بزنم که دوستشون ندارم .
تو شهری زندگی میکنم که خودشو و مردمشو دوست ندارم و برای خلاص شدن ازش لحظه شماری میکنم .
و این علت یه نارضایتی جنرالیزهای هست که درش گیر افتادم.
اگر به خاطر پارتنرم نبود تا الان صد بار انتقالی گرفته بودم، دیگه واقعا ازین نقطه جغرافیایی که درش هستم خسته شدم …
چند مدتیه شدم مثل یک مرده متحرک ، فقط همینطوری روز ها رو میگذرونم بلکه فقط بگذرند .
نمیدونم شایدم فقط خسته ام و دارم غر میزنم …
❤️❤️